به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.)

متن مرتبط با «بهشت من تویی» در سایت به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.) نوشته شده است

نقطه امن

  • بسم الله الرحمن الرحیم هر بار از اتاق مشاوره، سرمست و شاداب بیرون میام.  بزرگترین نعمت خدا و نشونه لطف و رحمتش به من میتونه همین مشاور عزیزم و اتاق امن درمان باشه. هوووف حالم بهم میریزه فعلا بهم توصیه شد که مراقبت کنم و هر وبلاگی رو نخونم.  امیدوارم بتونم سر تعهدم به خودم بمونم.  ممنون که توی متن طولانی قبلی همراه من شدید و خوندید و نظر دادید. رفقا یه خانواده بی بضاعت، آبرومند و بی سرپرست هستند که تا بحال چندبار اینجا ازتون براشون کمک خواستم. الانم باز شرایط شون خیلی بده. اگر خودتون یا دوستان تون مایل بودید، برای کمک بهشون، مبلغی به این شماره کارت واریز کنید. نیازی هم به اطلاع دادن نیست. 6037691614550531 زهراسلطانی مادر دردای مختلف دارن، بچه ها هم کوچیکن. مدتی هم بچهِ ی کار بودن. پسر بزرگ شون هم دستمزدش دائمی نیست و مشکلات زیادی دارند. دوتا از بچه ها یتیم اند.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دلم گرفته اما چیزی نگفته ام من

  • بسم الله الرحمن الرحیم از نظر روحی نیاز دارم یکعالمه بنویسم. مغزم نیاز به حرف زدن دارد. اما اینجا را بعضی از دوستان حقیقی و بچه های دانشگاه قدیم ها میخواندند. برای همین دست و دلم به نوشتن نمی رود. شاید هم یک وبلاگ دیگری دست و پا کردم و آدرسش را فقط به مجازی ها دادم. اصلا نمیدانم هنوز هم کسی اینجا را می خواند یا نه؟! اینستا که دیگر جای امنی نبود. پر از فک و فامیل عزیزدلم :)) و دوستان و آشنایان. فضای سمی اینستایِ گران البته مزید بر علت است و نخواستن به نرفتن را بیشتر و بیشتر در من فریاد می زند. داداشم دانشجوی یکی از دانشگاه های تهران است. حسابی دلواپسش هستیم. از وقتی دانشجو شده، کلا زیر و شد. -__- امیدوارم به سلامت و عاقبت بخیری دوران تحصیلش را تمام کند. + این روزها توی دل همه اعضای خانواده مان رخت میشورند. مشکلات و گرفتاری های متعدد و حالا هم این بل بشوی نکبت. خدا عاقبت داستان را بخیر کند.  + شده ایم چوب دو سر طلا. هم از اینطرف میزنندمان، هم از آن طرف. یکی هم نیست بگوید بابا همه با هم هستیم. اعصابمان دیگر کشش چالش های جدید را ندارد. اوضاع به طرز کشمشی قاراش میش است. ای کاش صاحبمان ظهور میکردند تا بالاخره اصلاحاتی از بنیاد رخ میداد. خسته ایم و فرسوده. اما امیدمان را از دست نمی دهیم. این میدان پایمردی و ایستادگی میخواهد. ان شاءالله که یک روز از همین روزها، گره این کلاف سر درگم مان را یکی یکی میجوری و راست و ریستش میکنی. + فریاد میزنیم همدیگر را قضاوت نکنیم و حکم ندهیم و وحشی نباشیم. اما خودمان همزمان همه اینها هستیم. پس بهتر است کمی سکوت کنیم و سوگواری خود را به شکل رمانتیکی به اتمام برسانیم. + دلم حرف زدن میخواهد. اما انگار هیچ کسی حال شنیدن ندارد. دلم برای مشاورم تنگ شد, ...ادامه مطلب

  • تولد فرزند خلف من

  • بسم الله الرحمن الرحیم مطلب طولانی ست، اگر میبینید کار واجبتری دارید نخوانیدش. بِسمِ اللّه الرَحمنِ الرَحیم   زمستان سال 1396 در بحبوحه درس و مشقهایمان بود که میم تصمیم گرفت برای تشکیلاتشان برنامه ا, ...ادامه مطلب

  • لطفن به من نشان بده راهِ علاج را*

  • بسم الله الرحمن الرحیم خدایا بارها به من ثابت کردی که اگر طلبم حقیقی باشد، راه و روشنی آن را به من نشان خواهی داد. راهی که زبانش به فهم من نزدیک است ...!  بارالها طلبم حقیقی نشد مگر به وقت اضطرار...! ممنونم که مرا از وقت اضطرار عبور دادی و به امروز رساندی...!   الحمدلله کما هو اهله    والی الله ترجع الامور ...   *کوروش کیانی, ...ادامه مطلب

  • روزها گذشت و من دیگر آن آدم سابق نخواهم نشد ...

  • بسم الله الرحمن الرحیم در پس فرودهایمان، امروز بر فراز بودیم. بالاخره بعد از سه ماه بیکاری، خانه را پی کسب روزی ترک کردی! می دانی، پشت سرت وقتی داشتم آیت الکرسی فوت می کردم، بغض و اندوه و دلشکستگی های, ...ادامه مطلب

  • سال ها رو به قبله بودم و می گفتم/ دیگر هیچ کس از من عاشقانه ای نخواهد شنید/ آمدی/ رد شدی/ بند دلم پاره شد*

  • بسم الله الرحمن الرحیم   ۱. پریروز وسط قدم زدن های بلند بلند توی عابر پیاده کنار ترمینال جی، یکهو صدایی در ذهنم شنیده شد. از آن جا که رد میشدم چشمم افتاد به بنر دم در مسجد محمدیه و اعلان مراسم شیرخوار, ...ادامه مطلب

  • یا من اسمه دواء ...

  • بسم الله الرحمن الرحیمالتماس دعابه حق این شب ها مولاجان مان نگاهی بیاندازند به گره های روحی و جسمی مان ...والی الله ترجع الامور ..., ...ادامه مطلب

  • پیشاپیش ممنون از پاسخگویی بزرگوارانی که متاهل هستند. خانم ها و آقایان

  • بسم الله الرحمن الرحیملابد پست قبلی را خوانده اید، که اگر نخوانده اید، بی زحمت نگاهی بیاندازید. سوالی داشتم از شما، ان شاءالله که بی پاسخ نماند. +شما به عنوان یک خانم متاهل، در زندگی مشترک تان، در چه , ...ادامه مطلب

  • گر من به غمِ عشقِ تو نسپارم دل/ دل را چه کنم؟ بهر چه می دارم دل؟

  • بسم الله الرحمن الرحیمپست قبلی را خاطرات تان هست? :/ دیگر اگر یاد ندارید هم مهم نیست، ولی چیزی که الان مهم شده و ذهنم را به خودش مشغول کرده این است که حدس میزنم طی یکی دو جلسه بعد، استاد از من بخواهد , ...ادامه مطلب

  • من و این حجم از بی قراری

  • بسم الله الرحمن الرحیمخودم، خونه زندگیم، در و دیوار خونه، ظرفا، لباسا و همه چیزم روی هواست. یک شلخته به تمام معنا که به خودی خود حوصله خودشم نداره و دلش میخواد شب بخوابه و صبح بیدار نشه هرگز. خسته و ک, ...ادامه مطلب

  • چقدر من به تو محتاج تررررم ...

  • بسم الله الرحمن الرحیممیوه اگر زودتر از موعد به دستت برسد کال و نارس است و بابت طعم ناپخته ای که دارد دلت را می زند و تو با وجود همه خوشمزگی هایش قدر و ارزش آن را نخواهی دانست. هر چیزی زمانی دارد، وقت, ...ادامه مطلب

  • هم اکنون به یاری سبز شما نیازمندیم :)

  • سلام خدمت همه دوستان و بزرگواران، همسایه های محترم. شما همیشه موقع نیاز، کمک حال بودید و دعاگو. اول اینکه جای همه سبز، بعد ازکلی وقت، عمه جان شب یلدا بنده رو طلبیدن و بسی به یاد همه تون بودم اگر خدا قبول کنه. اما نکته مهم این که، ما به حول و قوه الهی، قراره یه شرکت بازرگانی ترویجی کشاورزی بزنیم، که از کشت و کار و خرید فروش گیاه های زراعی و دارویی گرفته تا صادرات و ترویج محصولات کشاورزی رو در بر میگیره. برای پیدا کردن اسم، میخوام از شما هم کمک بگیرم. البته روی کمک تون حساب ویژه باز کردم مثل همیشه. لطفا پیشنهادات تون بنویسید. خیلی ممنون., ...ادامه مطلب

  • از این جایی که من هستم

  • بسم الله الرحمن الرحیم سلام. عزاداری هایتان مقبول درگاه حق تعالی. ان شاءالله که حال همه تان خوب باشد. آن قدر این خانه گرد و غبار گرفته که گمان نمی کنم هنوز هم کسی این جا را بخواند. دلم هوای بعضی روزهای گذشته وبلاگ نویسی را کرده. مدت زیادی ست که هیچ چیز حسابی ننوشته ام. شاید یک سالی بشود. شاید بشود گفت حتی نه چیز حسابی که هیچ ننوشته ام. مدت هاست. یادش خوش. آن موقع ها پائیز وبلاگ و شب های بلند زمستان، ایّامی بود برای خودش، پای این سیستم و بیداری تا صبح و درد گردن و ...!  به گمانم سال 92 بود، آمدم توی مدیریت وب و با همان اینترنت دایال آپ ذغالی یک متنی نوشتم و ارسال کردم. نمی دانم کسی یادش هست یا نه؟ آن شب در آن خانه جدید اولین پست خانه جدیدانه را نوشتم. حتی بعضی کامنت های پای آن پست را هم خوب خ, ...ادامه مطلب

  • من سوی دل رفته و جان سوی لب*

  • بسم الله الرحمن الرحیم قبل از رفتن، جابه جایشان کردم تا آفتاب تیز توی سر و صورت نازکشان نخورد. خب سن و سال شان که زیاد نیست، برای همین هنوز هم ناز و ادایشان را باید به جان بخرم تا تن نازکشان را بالاتر بکشند. آخر همین چند ماه پیش بود که از نمایشگاه طبقه همکف دانشکده، با اجازه آن خانم مهربان دستشان , ...ادامه مطلب

  • یا من اسمه دوا و ذکره شفا

  • 379با نفس های گرمتان حمد شفایی بخوانید برای پوشاندن لباس عافیت به تن همه بیماران اسلام., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها