مگر عشق چیزی جز تو ست ..

ساخت وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم
ناهار را که خوردیم مشغول شستن ظرف ها شدم و زیر لب با خودم غر غر می کردم. دستی به پاچه شلوارم چنگ زد اما زمزمه های من گوش هایم را کیپ کرده بود تا بشنوم آن پایین کسی چیزی می گوید.
مامان از پشت سرم می آیند، به سمت امیر دولا می شوند و می گویند: "الهی من فدات شم... پلک ببین میزنه به پات میگه آب میخوام.."
لیوان را بر میدارم و خودم را با امیر هم قد می کنم. نفس های کوچکش که به صورتم می خورد، پرش قلبم را توی سینه ام احساس می کنم. قلپ قلپ ... حسابی تشنه است..

پ.ن: دلم همچین نفس های کوچکی را خواست..
پ.ن2: ای صاحب همه نفس های کوچک، به حق نفس گرم و کوچک نوزاد کربلا، هوای دل های داغان مان را داشته باش ...

و الی الله ترجع الامور ...
به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.)...
ما را در سایت به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffiroozefam3 بازدید : 185 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 20:12