بدون عنوان

ساخت وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم
در آشپزخانه مشغول آماده کردن مخلفات ناهار هستم و به این فکر میکنم که چه قدر یک سالاد شیرازی با آبلیمو و آبغوره و کمی نمک و فلفل کنار غذا چه قدر می چسبد. تخته سبزی خردکنی را روی سرویس جابه جا می کنم، گوجه دیگری از توی ظرف بر می دارم و نصف میکنم. همین طور که رویش شیار میزنم تا ریزش کنم، دارم حدس میزنم که تا چند ثانیه ی دیگر همسر وارد خانه می شوند؟ گوجه های خرد شده را توی کاسه میریزم. صدای چرخاندن کلید توی در می آید. بلند سلام می کنم، یک هو فضای خانه از این صدا پر می شود "سلااااام دختر گلم." با صدای سلام همسر به خودم می آیم. من بغض می شوم و می بارم. بغضی که دلش برای سلام های پر جان بابا تنگ شده. بغض پرتقالی می شود و تا گلو بالا می آید.
آخر این بغض روزی مرا خواهد کشت ...
چرا وقتی کنارشون بودم قدرشونو ندونستم.
و الی الله ترجع الامور ...
به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.)...
ما را در سایت به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffiroozefam3 بازدید : 202 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 20:12